سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خرسندى مالى است که پایان نیابد [ و بعضى این گفته را از رسول خدا ( ص ) روایت کرده‏اند . ] [نهج البلاغه]
مشکات

پسته

انسانها همانند پسته اند !

دسته ای خنـــدانند : مقـربان

دسته ای نیمه بازند : مؤمنان

 دسته ای کــــــورند : کافـران 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمود علیمرادیان 96/2/7:: 1:25 عصر     |     () نظر

 بخش هفتم - پدر و پسر :

صبح یکروز آفتابی ، پینوکیو در حالیکه پدر ژپتو او را بدرقه می کند ، آواز خوان و لی لی کنان به طرف مدرسه براه می افتد . در حالیکه روباه مکار و گربه نره ، او را که حالا یک پسر بچه ء واقعی شده است  از دور با حسرت نگاه می کنند  پایان


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمود علیمرادیان 96/2/6:: 12:59 عصر     |     () نظر

ایشان گفتند :

هر روز که چشم می گشایی ، زندگی به تو سلام می کنه ! پس توام مودب باش و  قبل از این که سرت را از روی بالش برداری ، زود جواب سلامش را بده .

باید بدونید که همه سلام ها به خدا بر می گرده ! خودش فرمود : " سلام قولا من رب رحیم " ، پس سلام به هر چیز و به هر کس ، سلام به اوست .

خب ، سر از بالش برداشتی و توی رختخوابت نشستی ، حالا حواس جمع باشه و بخاطر این موهبت خدا را شکر کن . قشنگ شکر کن !

این یکی از قوانین روشن در نظام عالمه که : لَئِنْ شَکرْتُمْ لَاَزیدَنَّکمْ : اگر شکر کنی ، زیادش می کنم . خب ، الْمُؤْمِنُ کَیِّسٌ : مومنم زیرکه دیگه ، کلاه سرش نمیره ! یعنی هر چی که بهش دادن خوب و قشنگ ازش استفاده می کنه .

پس شکر هر چیز , یعنی درست استفاده کردن از اون چیز . 

بلند که شدی ، دعا را فراموش نکن . و از خدا بخواه تو را امروز در مسیری قرار بده که مرضی رضای خودش باشه . و چه چیز بالاتر از رضایت اوست ؟

 

زندگی


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمود علیمرادیان 96/2/5:: 6:40 صبح     |     () نظر

آ میرزا ملا محمود گفتند :

زندگی ، سخاوتمندانه ترین موهبتی ست که خداوند به انسان عطا فرموده است .

پس روزتان را با " سین و شین و دال آغا کنید ! "

  • سین : سـلام به زندگی
  • شین : شکر برای زندگی
  • دالــــ : دعــا برای زندگی

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمود علیمرادیان 96/2/4:: 7:9 عصر     |     () نظر

بخش ششم - شکم نهنگ :

فرشته مهربون به پینوکیو که باز به آدمک چوبی ای بدل شده ، راه دریا را نشان می دهد و می گوید : اگر پدر ژپتو ت : حقیقت را می خواهی باید به دریا بروی ، شاید او را بیآبی  !  

پینوکیو به همراه ژینا سوار قایقی می شود تا راه دریا را در پیش بگیرد . روباه مکار و گربه نره به سراغش می آیند و او را از  این کار نهی می کنند .و خطرات  انجام دادن آن را به اوگوشزد می کنند .

اما این بار پینوکیو به سخنان آنها توجهی نمی کند و راه دریا ی طوفانی را در پیش می گیرد : طلب کردن ، دریا بسیار بارانی و طوفانیست : سختی های طی طریق ، و قایق گاهی به چپ و گاهی به راست در تلاطم است و به پیش می رود . پینوکیو مرتب پدرش را صدا می کند . . .

ناگهان نهنگی سر بر میآورد و قایق را می بلعد. و پینوکیو  رابه کام خودفرو میبرد : فنا شدن ، پینوگیو در تاریکی های شکم نهنگ ، نوری می بیند . و از پی نور می رود : راه هدایت یافتن .

خدای من این باور کردنی نیست ! او پدر ژپتو را می بیند که با فرشته مهربون  سرکرم گفتگوست .

پینوکیو در حالی که اشک شوق می ریزد به طرف  پدرش می دود و خود را در آغوش او می اندازد و با صدای بلند می گرید. و ژپتو در حالی که او را نوازش می کند ، لبخند می زند . فرشته ی مهربون و ژینا هم می خندند .

دریا


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمود علیمرادیان 96/2/4:: 1:45 عصر     |     () نظر
   1   2   3   4      >